روزنوشت یک دختر بچه
هر چی من میگم پیر و فرتوت شدم .. هر چی میگم بابا خنگ میشه ادم در سنین بالا ..هر چی میگم کشش ندارم .. به گوش هیچ احد الناسی فرو نمیره .. عزیزانم قربونتون برم دیگه از سن من گذشته استرس امتحان و کلاس و اینا بکشم... سر پیری و معرکه گیری شده این کلاس زبان من ها .. سر امتحان این ترم دقیقا چند بار فرشته مرگ رو رویت کردم .. اما خدارو شکر به خیر گذشت ..حالا تا دوسه ماه دیگه و دوباره امتحان و این مسخره بازی ها .. خدا بزرگه :دی
نوشته شده در دوشنبه 90/9/21ساعت
11:55 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |